Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


98511


زندگی یک بازی دردآور است
زندگی یک اول بی اخراست
زندگی کردیم و اما باختیم
کاخ خود را روی دریا ساختیم
باختیم هیچ شاکی نیستیم
بر زمین خوریم اماخاکی نیستیم

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:43 قبل از ظهرتوسط yousef | |

این عشقه تو وجودت توی جونت ریشه کرده


دلت دوباره بیقراره داره دنبال من میگرده

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:41 قبل از ظهرتوسط yousef | |

یه وقتایـی دیگـه حسش نیست غُصه بخوری . . .

 

 

رسما غصه تو رو میخـوره !

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:36 قبل از ظهرتوسط yousef | |

 

آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛

برای آنها تنها نشانه ی حیات؛

بخار گرم نفس هایشان است!

کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!

از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:29 قبل از ظهرتوسط yousef | |

دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسیدم پس کبریت هایت کو؟
پوزخندی زد
گونه اش آتش بود
سرخ
زرد
گفتم می خواهم امشب با کبریت های تو این سرزمین را به آتش بکشم!
دخترک نگاهی انداخت
تنم لرزید
گفت: کبریت هایم را نخریدند
سال هاست تن می فروشم
می خری؟؟؟!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:21 قبل از ظهرتوسط yousef | |

 

نه در آغوشم

نه در نفسهایم

نه در دلم


که در گلوی منی

بغض کردهای

و مرا

هر لحظه

نزدیکتر میکنی

به انفجار درونم

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:18 قبل از ظهرتوسط yousef | |


 

مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است
ونه چون" نسبت سودش به ضرر یک به صد " است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه مشهورش، تا به آن حد گندم!
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم ...

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:15 قبل از ظهرتوسط yousef | |


وقتی جهان
از ریشه ی جهنم ...
و آدم
از ریشه ی عدم ...
وسعی
از ریشه های یأس می آید .
وقتی که یک تفاوت ساده در حرف کفتار را به کفتر تبدیل میکند...
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را از هر طرف که بخوانی نان است...

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت12:12 قبل از ظهرتوسط yousef | |

سكوت ميكنم و عشق در دلم جاريست...
اين شگفت ترين نوع خويشتن داريست...

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت11:56 قبل از ظهرتوسط yousef | |

با حس عجیبی ، با حال غریبی  دلم تنگته

پر از عشق و عادت ، بدون حسادت  دلم تنگته

گله بی گلایه ، بدون کنایه / دلم تنگته

پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی  دلم تنگته

تو جایی که هیشکی ، واسه هیشکی نیستو ، همه دل پریشون!

دلم تنگه تنگه ، واسه خاطراتت ، که کهنه نمیشن

دلم تنگه تنگه برای یه لحظه ،کناره تو بودن

یه شب شد هزار شب ، که خاموش و خوابن  چراغای روشن

منه دل شکسته ، با این فکر خسته  دلم تنگته

با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک  دلم تنگته

ببین که چه ساده ، بدون اراده  دلم تنگته!

مثله این ترانه ، چقدر عاشقانه  دلم تنگته

دلم تنگته

یه شب شد هزار شب ، که دلغنچه ی ما ، قرار بوده واشه

تو نیستی که دنیا ، بسازم نرقصه ، به کامم نباشه

چقدر، منتظرشم ، که شاید از این عشق ، سراغی بگیری!

کجا ، کی ؟ کدوم روز؟  منو با تمام دلت میپذیری؟!

منه دل شکسته ، با این فکر خسته  دلم تنگته

با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک  دلم تنگته

ببین که چه ساده ، بدون اراده دلم تنگته!

مثله این ترانه ، چقدر عاشقانه / دلم تنگته

دلم تنگته

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 / 1برچسب:,ساعت11:43 قبل از ظهرتوسط yousef | |

صفحه قبل 1 ... 32 33 34 35 36 ... 37 صفحه بعد