نمیدونن



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


98511

وای از اون روزی که صبح نمی شه...از اون غمی که می مونه همیشه

وای از اون که خیلی دوسِش داری...اما نمی تونی به روش بیاری

وای از این که قدرتو ندونن...بیان بگن می مونن و نمونن

وای از اون که خیلی دوسِت داره...اما باید بره تنهات بذاره

حال و هواتو نه نه،تنهاییاتو نه نه...درد و غماتو نه نمی دونن

غم صداتو نه نه،تنهاییاتو نه نه...حال و هواتو نه نمی دونن

وای از اون روزی که می دونی و...می خوای بری اما نمی تونی و

دیر شده بسته تمومِ راه ها...خسته شدی از خودتو نگاه ها

وای از آدما و قصه هاشون...وای از عمری که سوزوندی پاشون

عادتشونه که تو رو بِرونن...وقتِ خوشی تو رو خودی ندونن

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در 23 / 12برچسب:,ساعت11:50 قبل از ظهرتوسط yousef | |