تو نیستی که ببینی



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


98511

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است


چگونه عکس تو در برق شیشه ها
پیداست


چگونه جای تو در جان زندگی سبز است


هنوز پنجره باز است


تو از بلندی
ایوان به باغ می نگری


درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها


به آن ترنم شیرین به آن
تبسم مهر


به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند


تمام گنجشکان


که درنبودن
تو


مرا به باد ملامت گرفته اند


ترا به نام صدا می کنند


هنوز نقش ترا از
قراز گنبد کاج


کنار باغچه


زیر درخت ها لب حوض


درون اینه پک آب می
نگرند


تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است


طنین شعر تو مگاه تو درترانه
من


تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد


نسیم روح تو در باغ بی جوانه من


چه
نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید


به روی لوح سپهر


ترا چنانکه دلم خواسته است
ساخته ام


چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر


هزار چهره به هر لحظه می کند
تصویر


به چشم همزدنی


میان آن همه صورت ترا شناخته ام


به خواب می
ماند


تنها به خواب می ماند


چراغ اینه دیوار بی تو غمگینند


تو نیستی که
ببینی


چگونه با دیوار


به مهربانی یک دوست از تو می گویم


تو نیستی که ببینی
چگونه از دیوار


جواب می شنوم


تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو


به روی
هرچه دیرن خانه ست


غبار سربی اندوه بال گسترده است


تو نیستی که ببینی دل
رمیده من


بجز تو یاد همه چیز را رهکرده است


غروب های غریب


در این رواق
نیاز


پرنده سکت و غمگین


ستاره بیمار است


دو چشم خسته من


در این امید
عبث


دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است


تو نیستی که
ببینی




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 3 / 2برچسب:,ساعت9:44 قبل از ظهرتوسط yousef | |