Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


98511

باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد

باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد

باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها

خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها

باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله

ديده ام مى بارد اما نم نم و بي حوصله

باز قلب پنجره بر روى من وا مى شود

باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود

باز هم لاى كتابم مينهم يك شاخه ياس

ميكنم بهر پيامى قاصدك را التماس

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير ميشوم

باز هم با ياد تو سر شار رويا ميشوم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:57 قبل از ظهرتوسط yousef | |

بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام

یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم

یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن كوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:53 قبل از ظهرتوسط yousef | |

نمیدونم اسمشو چی بذارم! سرنوشت؟ انتخاب؟ اشتباه؟و شاید هم عشق!
مگه ضربه ی سختی خورده؟
داره زندگیشو می بازه!
مگه باختن به اینه؟
این راه به بیراهه می رسه
اینا فقط یه شوخیه...شوخی..
زندگی حقیقت محضه.
فرار...
در تکاپوی هوای بارانی ابرهای سیاه تقدیر،تنها یک لبخند شسکت خورده طوفان را تسلیم می کند.
فراموش نکن تلخی روزگار تو را هم می گیرد!

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:52 قبل از ظهرتوسط yousef | |

تکه ابری شدم در آسمان قلبم

خواستم گذر کنم از غم و سیاهی

وقتی آسمان دلم ابری شد

بارانی باریدم بر اوج محبت

ناگهان از ابری چکیدم بر دریچه محبت

از اوج قلبم تا محبت قطره قطره عشق باریدم

باران محبت چه زیباست

که می شوید کینه ها را

حالا که من باران محبت باریدم

قلبم چه زیبا و با صفا شده

اگر در آغاز ابری سیاه آمد در دلم


ولی بارانی بارید از جنس عشق

بارانی از جنس محبت در سرای سینه ام

ای ابر سیاه بر دل عاشقان ببار

تا بشویی کینه ها را و قصه ها را

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:50 قبل از ظهرتوسط yousef | |

اشک من بارون غربت 

تو دلم غبار حسرت

من برات سوغاتی دارم 

یه سبد گل محبت

گر قضای روزگار تکه کند قلب مرا مینویسم روی هر تکه از آن نام تو را . . .

با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون 

سنگدل و بی وفا نشو ، یه دل داری اینم نشون . . .

آنجا که توئی ، رهگذری نیست مرا 

جز دوری تو غم دیگری نیست مرا

خواهم که به جانب تو پرواز کنم

حیف است که هیچ بال و پری نیست مرا . . .

ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است 

ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست 

ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست . . .

لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو 

تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو . . .

در آسمان دل من پرنده پر نمیزنه 

تو کلبه غم زده ام محبت سر نمیزنه . . .

باز هم ثانیه ها اسم تو را جار زدند

و دقایق امشب به تو تکرار زدند

سکوتی که در این عقربه ها میچرخید ،

نکند در دل تو اسم مرا دار زدند . . .

من شکستم تا تو را عاشق کنم 

بعد من باران فقط آب است و بس

هر که بعد از من سراغت را گرفت 

زشت يا زيبا فقط خواب است و بس . . .

يک نفر امد قرارم را گرفت 

برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهاران بود ، حيف

باد پائيزي بهارم را گرفت

اعتباري داشتم در پيش عشق

با نگاهي ، اعتبارم را گرفت

عشق يا چيزي شبيه عشق بود

آمد و دار و ندارم را گرفت . . .

چشمي به هم زديم و دنيا گذشت

دنبال هم ، امروز و فردا گذشت

دل ميگه باز فردا را از نو بساز

اي دل غافل ديگه از ما گذشت . . .

راز دل با يار محرم هم نبايد باز گفت

روزي آن محرم اگر بيگانه شد تکليف چيست ؟

خوشا آنان که در بازار گيتي خريدار وفا بودند و هستند

خوشا آنان که در راه رفاقت رفيق با وفا بودند و هستند . . .

گريه در چشمان من طوفان غم دارد ،

ولي خنده بر لب ميزنم تا کَس نداند راز من . . .

اگر باغ نگاهم پر ز خار است ،

گلم تاراج دست روزگار است

به چشمانت قسم ، با بودن تو ،

زمستاني ترين روزم بهار است . . .

من چه ميدانستم دل هر کس ، دل نيست

قلب ها ز آهن و سنگ ، قلب ها بيخبر از عاطفه اند....

من چه ميدانستم . . .

عیب کار از جعبه تقسیم نیست ،

سیم سیار دل ما سیم نیست

این هزاران طول موجش را بگير،

دیش احساسات ما تنظیم نیست . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:45 قبل از ظهرتوسط yousef | |

من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات

و از این غربت تلخ

که به اجبار به پایم بستند

می گریزم از شب

می گریزم از عشق

و تو ای پاک ترین خاطره ها

همه جا در پی تو می گردم

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:43 قبل از ظهرتوسط yousef | |

یه روز سیاه . یه روز سپید . یه روز زرد

یه روز غروب غم گرفتة سرد


یه روز برای تو که شاعرانه س

یه روز برای من که بی ترانه س


یه روز تویی . روزی که شب نمیشه

یه روز منم . ابری تر از همیشه


یه روز منم . اسیر خاک تبعید

یه روز تویی . اونور خواب خورشید


تو چشم من . تویی که آسمونی

تو خواب من . تویی که مهربونی


تویی که واژه واژه دلنشینی

هنوز عزیز . هنوز عزیزترینی


هنوز به یاد تو . به یا دخونه

گل میکنن شعرای عاشقونه


هنوز به یاد تو بهار . بهاره

هنوز صدام عطر صداتو داره


فقط نذار شاعر شب بمیره

نذار صدام رنگ عزا بگیره


اگر میسوزه شب شاعرانه

فقط نذار بمیره این ترانه



یه روز سیاه . یه روز سپید . یه روز زرد

یه روز غروب غم گرفته سرد


یه روز برای تو که شاعرانه است

یه روز برای من که بی ترانه است


یه روز تویی . روزی که شب نمیشه

یه روز منم . ابری تر از همیشه


یه روز منم . اسیر خاک تبعید

یه روز تویی . اونور خواب خورشید


تو چشم من . تویی که آسمونی

تو خواب من . تویی که مهربونی


تویی که واژه واژه دلنشینی

هنوز عزیز . هنوز عزیزترینی


تو چشم من . تویی که آسمونی

تو خواب من . تویی که مهربونی


تویی که واژه واژه دلنشینی

هنوز عزیز . هنوز عزیزترینی



تو چشم من . تویی که آسمونی

تو خواب من . تویی که مهربونی


تویی که واژه واژه دلنشینی

هنوز عزیز . هنوز عزیزترینی



+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:36 قبل از ظهرتوسط yousef | |

کی اشکاتو پاک می کنه شبا که غصه داری؟

دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری؟


شونه کی مرحم حق حقت میشه دوباره؟


از کی بهونه می گیری شبای بی ستار ه؟


برگ ریزونای پاییز


کی چشک به رات نشسته؟


از جلو پات جمع میکنه


برگای زرد و خسته؟


کی منتظر می مونه حتی شبای یلدا؟


تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا!

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:35 قبل از ظهرتوسط yousef | |

عاشقی چیزی بــــــــرای هدیه نیست

طرح دریا و غــــــــــــروب و گریه نیست

عاشقی یک کلـــــــــــــبه ویرانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تـــــــــــب است

بی تو مردن در سکـــوت یک شب است

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:34 قبل از ظهرتوسط yousef | |

پناهم به تـو می آرم تو که تقدیر به دستاتـه

توکه شاهِ جهانداری تویِ هفت آسمون جاته

منو غرق حقیقت کن که دور از تو زمین گیرم

بدون یادِ تو هردم به عالم کینه میگیرم

حسودا که نمیذارن دلم با عشق تو خوش شه

همین که عاشقت میشم یه دنیا دشمنم میشه

حقیقت توی دستاته تویی که حق و حق داری

تمومِ عالمِ ملکت کسی رو جا نمیذاری

هنوز دلواپسم اما نمیدونم چرا چی شد

کجای راهو کج رفتم رفیقِ بی کسیم کی شد

تویه کوچه و پس کوچه نگام دنبالِ معشوقه

نتونستم که عاشق شم شدم یه روح ِ مسروقه

پناهم به تو می آرم تو که عمق نفسهامی

همین رخداد پی در پی تو فکر و تویِ رویامی

+نوشته شده در چهار شنبه 4 / 2برچسب:,ساعت12:29 قبل از ظهرتوسط yousef | |

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 37 صفحه بعد