Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


98511

دیروز با یک دسته گل اومده بود به دیدنم با یک نگاه مهربون همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتم و از من دریغ میکرد،
گریه کردو گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود . . .

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:23 قبل از ظهرتوسط yousef | |

دور شده ای از من
جیکت هم در نمی اید
عیبی ندارد
ولی این رسم گنجشکی نیست


+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:21 قبل از ظهرتوسط yousef | |

تـــ ـــو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پــ ــاک کنم
چون تو پــ ـــاک هستي
مي توانم تو را خطـــ خطــ ــي کنم
که آن وقت در زندان خطــ هايم براي هميشه ماندگار ميشوي
و وقتي که نيستي بي رنگــ ــتي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم


+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:20 قبل از ظهرتوسط yousef | |

تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند

 


گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند

 


عاشق که شدی کوچ میکنند

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:19 قبل از ظهرتوسط yousef | |

وقــتی همه چیز خوبه،
میترسم ...
مـا به لنگیدن یکــــ جایِ کار
عادتـــــ کرده ایم

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:18 قبل از ظهرتوسط yousef | |

خدايا
صدای شكستنم امروز گوش هفت آسمونت رو "كــــر" كرد
تو هم شنيدی ؟

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:17 قبل از ظهرتوسط yousef | |

 

خـــدا مشتی خاك برگرفــت.ميخواست ليلی را بسازد.
 
از خـــود در او دميد و ليلی پيش از آنكه باخبر شود،عــــاشــــق شد.
 
ساليانی است كه ليلی عشق می ورزد. ليلی بايد عاشق باشد.

زيرا خدا در او دميده است و هركه خدا در او بدمد،عاشق تر می شود.

ليلی نام تـــــــــــمام دختــــران زميــــن است;

نام ديــــگر انــــــــــســـان

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:16 قبل از ظهرتوسط yousef | |

بغض هایم را به آسمان سپرده ام ، خدا به خیر کند باران امشب را

تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری

غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست .

نفسم ، تو در شمالی و من در جنوب ! کاش دستی نقشه را از میانه تا کند .

اگر احساس به خاموشی مطلق برسد / باز هم عاطفه ای هست میان من و تو .

درد دارد ، وقتی چیزی را کسر می کنی که با تمام وجودت جمع زده ای .

تفاهم به معنای درک کردن نیست ، بلکه به معنای توانایی تحمل تفاوتهاست .

دل ، این واژه ی بی نقطه گاهی به وسعت یک دریا برایت دلتنگی میکند !


عزیزتر از جانم ، آسمان باش تا عمری برای دیدنت سر به هوا باشم .

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است ، همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست .

نیمکت با هم بودنمان تنهاست ، من دل نشستن ندارم ، تو دلیل نشستن باش !


زلال که باشی سنگهای کف رودخانه ات را می بینند ، بر می دارند و نشانه می روند درست به سوی خودت .

من صبورم اما ... ، بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم ، بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند ، میترسم .

سر کلاس پای تخته با یه تیپه شلخته با خط خوش نوشتم زندگی بی تو سخته
شاديهايم هديه به تو ، كم بودنش را بر من خرده مگير ، اين تمام سهم من از دنياست

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد.

دم به دم ساعت به ساعت یادتم ، گر خوشم یا ناخوشم در هر دو حالت به یادتم.

اي صميمانه ترين آيت مهر! باصميمانه ترين ياد به يادت هستم.

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من، دل من می داند و من دانم و دل داند و من.

اگه انگور سیاه بودی ازت شرابی میساختم که تا آخر عمر مست تو باشم.

تو را به رخ تمام شقايق ها ميکشم و ميگويم ، تا گل من هست ، زندگي بايد کرد.....

تنها يک سقوط است که جاذبه زمين مسئول آن نيست: فرو افتادن در عشق

هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دور دست پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد

ای چشم تو از هرچه غزل گیراتر / لبخند تو از خنده ی گل زیباتر در برکه ی آرام تو حتی مهتاب / صد بار ز خورشید شده والاتر خوبان جهان آنچه تو داری دارند / در عشق تو از یک یکشان بالاتر .

دل و جان را به ره دوست فدا بايد كرد ، به هوای دل او ترک هوا بايد كرد ، يا نبايد زجهان لاف زد از دلبر عشق ، يا كه خود را به ره دوست فدا بايد كرد.

آسمان وقف نگاهت گل من / مانده ام چشم براهت گل من / هرکجا هستی و باشی گویم / که خدا پشت و پناهت گل من

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:11 قبل از ظهرتوسط yousef | |



می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:10 قبل از ظهرتوسط yousef | |

غصه مــــرا خورد

وقتی دیدم

دست به سینه ایستادی

تمام راه را

برای

آغوشــــــت

دویـــــــــده بودم

+نوشته شده در پنج شنبه 12 / 2برچسب:,ساعت9:7 قبل از ظهرتوسط yousef | |

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 37 صفحه بعد